آرزویی که جوان عمانی کرد :: خیمه نشین

خیمه نشین

دست نوشته های یک خیمه نشین | یادداشت های شخصی امین روستایی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دست نوشته های یک خیمه نشین
موضوعات نوشته ها
آخرین نوشته ها
آخرین نظرات

آرزویی که جوان عمانی کرد

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۲ ب.ظ

امشب، شب وفات حضرت ام البنین(سلام الله علیها) – مادر حضرت عباس علیه السلام است. سال قبل در چنین شبی، بین الحرمین مدینه بودم. جای شما خالی...

از بعثه برمی گشتیم. به بین الحرمین که رسیدیم، رو به بقیع کردیم و به حضرت ام البنین سلام دادیم. خواستیم راه بیفتیم که چند تا جوان عمانی به به طرف ما آمدند... یکیشون به زبانی که ما بفهمیم گفت که امشب شب وفات حضرت ام البنین است. و شروع کرد زیارت این حضرت رو از روی گوشی همراهش خوندن... بعد از خوش و بشی که با هم کردیم و هنگام خداحافظی حرفی زد که برای من خیلی به یادمادنی بود؛ به زبان عربی قابل فهمی گفت: «إن شا الله ما و شما، عاشورا، کربلا!». انصافا میان اون همه عرب غیرشیعی- دیدن چند جوان شیعه با حال، انرژی خاصی به ما داد.
راستش اون شب یه کم حال همه مون گرفته بود... آخه چند روز بود که مدینه بودیم و کنار بقیع؛ اما ... نمی دونم ایراد از مسئول کاروان بود یا روحانی کاروان یا بچه های کاروان یا ... بگذریم... .
داشتیم از بین الحرمین خارج می شدیم که یه نفر با سرعت اومد به طرف ما و گفت که حاج آقا میگن بیاین روضه! و وقتی به عقب نگاه کردیم، دیدیم یه کاروانی گوشه بین الحرمین- رو به بقیع نشستند و ... .

بقیه رو نمیدونم ولی من که در فرط خوشحالی بودم... چون فرصتی بود که عقده دل باز کنم بعد از این چند روزی که رو به قبور چهار امام معصوم ایستاده بودم و شاهد گستاخی این قوم جاهل بودم؛ بی آنکه بتوانم لب، تر کنم...

کبوتر مدینه

(کبوتری که روی پنجره اتاق ما نشسته بود و مقابلش بقیع و مسجدالنبی بود.)

إن شاالله روزی برسه که دیگه این قوم منفور در این شهر مطهر نباشند...

لینک مرتبط:

دانلود مداحی یه مدینه یه بقیع حاج محمود کریمی

دریافت
عنوان: یه مدینه یه بقیعه
حجم: 4.07 مگابایت

نظرات  (۲)

الدعا
خوش به حالتون...

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی